وظایف و تعهدات مربی بهداشت مدارس مواردی از قبیل ثبت معاینات پزشکی و بهداشتی دانش آموزان و درج در شناسنامه سلامت آن ها؛ انجام معاینات قد، وزن، بینایی، شنوایی، دهان و دندان؛ کنترل بهداشت فردی و سوابق بیماری و آموزش بهداشت دانش آموزان؛ تهیه گزارش بیماری های خاص دانش آموزان و معرفی به مراجع ذی ربط؛ ارایه آموزش بهداشتی به دانش آموزان با وسایل کمک آموزشی و چیزهای دیگری است که حدود 20 مورد می شود، اما برای خانم معلم قصه ما یعنی خانم فهیمه ایمانیان، معلم بهداشت مدرسه بودن فقط به این موارد خلاصه نشده است.
به گزارش تیکا، قدس نوشت: او در 10سال گذشته کارهایی با کمک دانش آموزانش انجام داده که نظام آموزش ما از معلم ها انتظار ندارد، اما او خود را محدود به دستورالعمل ها نکرده است. ایمانیان، معلم نجف آبادی در مدرسه غیر از آنچه نظام آموزشی از او به عنوان یک معلم بهداشت خواسته است، سراغ تولید ورمی کمپوست، جمع کردن در بطری برای خرید ویلچر برای نیازمندان، جمع آوری خشک ماندها و کارهای ارزشمند دیگری رفته که امروز بیشتر درباره آن ها می خوانید. باز هم آرزو می کنم معلم هایی مثل این معلم پرتلاش روز به روز بیشتر شوند تا حال و احوال محیط زیست مملکتمان بهتر شود.
همه چیز از بیماری ام آغاز شد
من سال 1354 در نجف آباد اصفهان متولد شدم. پدرم پرورش زنبور عسل داشتند. تا سن 6سالگی در نجف آباد زندگی کردیم اما پس از 6سالگی به تهران آمدیم.
سال های ابتدایی را در تهران درس خواندم و دوباره به نجف آباد برگشتیم و دوره راهنمایی و همچنین دبیرستان را در مدارس نجف آباد به پایان رساندم تا وقت رفتن به دانشگاه رسید. اگر چه شغل اصلی پدرم پرورش زنبور عسل بود، اما از افرادی به شمار می رفت که در کارهای خیر در نجف آباد پیشقدم بودند.
راه اندازی انجمن حمایت از زندانیان، راه اندازی اتوبوسرانی نجف آباد و خیلی از کارهای خیریه دیگر در این شهر به وسیله پدرم انجام شد. به نوعی می شود گفت انجام کارهای خیریه از همان کودکی در خانواده ما وجود داشته است. در کودکی و نوجوانی ارتباط من با طبیعت یک ارتباط معمول بود، یعنی چیزی فراتر از ارتباط بسیاری از بچه ها با طبیعت نبود. من هم مثل بسیاری از بچه ها به این توجه می کردم که وقتی بیرون می رویم به طبیعت آسیب نرسانیم، اما در آن مقطع کاری بیشتر از این برای طبیعت انجام نمی دادم.
متاسفانه در دوره دانش آموزی ما در مدارس خیلی درمورد مسایل زیست محیطی و نحوه درست تعامل با طبیعت آموزش داده نمی شد که ذهن ما را درگیر خودش کند.ماجرای ارتباط جدی من با طبیعت از سال 1390 آغاز شد، آن هم به واسطه بیماری ای که به آن مبتلا شدم که نوعی سرطان بود. زمانی که برای درمان به پزشک مراجعه می کردم مسایل زیست محیطی برایم جدی تر شد و معنای دیگری پیدا کرد. در آن زمان وقتی از بیماری ام مطلع شدم، ذهنم درگیر این شد که این بیماری چگونه به وجود آمده و برای بهبود آن چه باید بکنم؟ مثلاً ذهنم درگیر این شد آلودگی هوا می تواند یکی از دلایل بیماری ام باشد و در پی آن به این نکته فکر کردم که چرا باید هوا آلوده باشد و من به عنوان یک شخص چه کاری می توانم انجام دهم تا آلودگی هوا کم شود که نتیجه اش استفاده از دوچرخه به جای ماشین بود. سراغ تغذیه خوب رفتم و آنجا بود که دوباره به این نتیجه رسیدم باید در تغذیه از محصولات ارگانیک استفاده کنم و محصولات ارگانیک قاعدتاً با سلامت زمین در ارتباط است. در این بخش هم فکر کردم هر کدام از ما آدم ها چه کاری باید انجام دهیم تا زمین سلامت باشد.
ماجرای بیماری من سبب شد کم کم احساس مسیولیت خاصی دربرابر زمین و هوا و دیگر مسایل زیست محیطی پیدا کنم، برای همین فکر کردم باید به سهم خودم کاری انجام دهم؛ کاری که منفعت آن هم به خودم برسد و هم به دیگران؛ برای همین سراغ فعالیت های زیست محیطی رفتم.
کرم هایی برای مدرسه
پس از بیماری ام و پیش از آغاز فعالیت های زیست محیطی، چون معلم بودم فکر کردم باید کاری که شروع می کنم با دانش آموزان باشد تا این آینده سازان متوجه نکاتی شوند که می تواند در زندگی آن ها هم تاثیرگذار باشد.
آن زمان یکی از نخستین چیزهایی که توجه من را به خود جلب کرد، انداختن پوست میوه ها توسط دانش آموزان مدرسه در سطل های زباله بود. این اتفاق را در هر دو مدرسه ای که تدریس می کردم یعنی مدرسه نشاط و شاهد علی اکبر نجف آباد می دیدم. وقتی این صحنه ها را دیدم با خودم فکر کردم ماندن پوست میوه در سطل ها سبب می شود نوعی گاز از آن ها متصاعد شود که برای سلامتی همه مضر است. اگر هر روز سطل های زباله خالی شوند باید مقدار زیادی پلاستیک زباله مصرف شود که برگشت آن به طبیعت صدها سال طول می کشد. همچنین برای خالی کردن سطل های زباله، نیروی خدماتی هر روز باید وقت بگذارد. مجموعه این فکرها سبب شد سراغ زباله های تر دانش آموزان و مدرسه بروم که تفاله های چای ازجمله آن ها بود. تصمیم گرفتم از خود دانش آموزان هم کمک بگیرم.
در آن مقطع با خودم فکر کردم اگر قرار باشد پوست میوه ها را در سطل های زباله نریزیم، چگونه می شود از آن ها استفاده بهینه ای کرد و در این راه فهمیدم 80درصد زباله های خانگی را هم همین پوست انواع و اقسام میوه ها تشکیل می دهد. خلاصه ذهنم حسابی درگیر ماجرا شده بود، برای همین شروع به مطالعه در این موضوع کردم تا اینکه به این نتیجه رسیدم باید از آن ها استفاده بهینه کرد و مثلاً از آن ها ورمی کمپوست درست کرد. ورمی کمپوست متشکل از ورمی (کرم خاکی) و کمپوست (کود آلی) است یا به زبان ساده تر نوعی کود آلی که از فعالیت کرم خاکی بدست می آید. مرحله بعدی کار این بود حالا برای عملی کردن فکرهایم چه کاری باید بکنم و در این زمینه هم تحقیق کردم. خوشبختانه در تحقیقاتم دریافتم برادر یکی از دوستانم در این زمینه فعال است.
در یکی از روزها برای بدست آوردن اطلاعات و مشورت با ایشان از کارشان بازدید کردیم و راهنمایی های لازم را گرفتیم و پس از آن سراغ خرید کرم برای مدرسه رفتیم. البته ما به فضا و محفظه هایی نیاز داشتیم که بتوانیم با کمک آن ها و کرم ها، کمپوست تولید کنیم. پیش از شروع به کار با مدیر مدرسه، آقای فخاری زاده هم مشورت کردم و خوشبختانه ایشان هم موافق کارهایی از این دست بودند. برای محفظه تولید ورمی کمپوست، یخچال قدیمی خریدیم و آن را خالی کردیم. پس از خریدن یخچال های کهنه و خالی کردن آن ها، داخل آن ها را با خاک اره پر کردیم و 40 روز منتظر ماندیم تا گاز این خاک اره ها خارج شود و پس از آن کرم ها را داخل خاک اره ها ریختیم و کار جدی ما شروع شد.
حیوان های خانگی خانم ایمانیان
پس از رهاسازی کرم ها در خاک اره ها، بچه ها زنگ تفریح پوست میوه هایی را که خورده بودند برای کرم ها می ریختند تا به وسیله آن ها به کود تبدیل شود. این اتفاق برای بچه ها خیلی جالب بود، چون هم طبیعت کوچکی در مدرسه خودشان داشتند و هم برای آن ها وجه سرگرم کنندگی و آموزشی داشت. گاهی به شوخی می گفتند حیوان های خانگی خانم ایمانیان.
کم کم توجه بچه ها هم به این کرم ها زیاد شد، به خصوص که حتی اگر دست آدم به این کرم ها بخورد هم آلودگی ندارند. چند ماه پس از آغاز به کارمان وقتی روز درختکاری رسید، بچه ها الک آوردند و خاک ها را الک کردند تا کرم ها جدا شوند. آن روز بچه ها با همان کود بدست آمده از این کرم ها و بذرهایی که منابع طبیعی در اختیار ما قرار داده بود، درخت هم کاشتند. چون کرم ها به راحتی تکثیر می شوند، پس از چند ماهی تعداد آن ها زیاد شد، برای همین به هر کدام از بچه ها تعدادی کرم دادیم تا با خودشان به خانه ببرند و همین فرایند کمپوست سازی را در خانه انجام دهند و به نوعی کاری که در مدرسه آغاز کرده بودیم به خانه ها هم راه یافت. این کار در کنار تفکیک زباله در مدرسه سبب شده بود ما در مدرسه تولید زباله بسیار بسیار کمی داشته باشیم، چون با کمک سطل های تفکیک زباله، کاغذ، پلاستیک و… از هم جدا و چیزهای تجزیه پذیر هم به وسیله کرم ها به کمپوست تبدیل می شد. با این اتفاق هم در مصرف پلاستیک برای سطل های زباله صرفه جویی می شد و هم شهرداری مجبور نبود هر روز این سطل ها را خالی کند. اقداماتی از این دست سبب شده بود در حذف شیرابه زباله ها هم قدم جدی برداریم.
پس از مدتی به دبستان شهید کمرانی آمدم که در حال حاضر هم در همین مدرسه مشغول به خدمت هستم. اینجا هم خوشبختانه مدیر مدرسه، خانم مهدیه همکاری خوبی با بنده دارند، برای همین در این مدرسه غیر از این کارها سراغ بازیافت آب های خاکستری هم رفتیم. طرحی که مجری و ایده پرداز آن مدیر آموزشگاه، خانم مهدیه بودند. در این طرح به وسیله مخزنی که طراحی شد، آب دورریز آبخوری ها که برای آن نه مایع شوینده ای استفاده می شود و نه ماده شیمیایی دیگری، به مخزن، هدایت و برای آبیاری درختان استفاده می شود.
درِ بطری هایی که ویلچر شد
از سال گذشته در مدرسه شاهد مرضیه و مدرسه کمرانی بحث تفکیک زباله و جمع کردن در بطری برای خرید ویلچر را به طور جدی تر پیگیری کردیم. به بچه ها گفته بودم در بطری های پلاستیکی را جمع کنند و آن ها را به مدرسه بیاورند. جالب اینکه بچه ها آن قدر این برنامه را جدی گرفته بودند که حتی در میهمانی ها هم پس از پایان میهمانی، در بطری ها را جمع می کردند و با خودشان به مدرسه می آوردند. با همین حرکت توانستیم مقدار زیادی در بطری جمع کنیم. درهای جمع آوری شده به فروش رسید و توانستیم با پول آن، ویلچری بخریم و در روز جشن نیکوکاری آن را به شخص معلولی اهدا کنیم. کار دیگری که در مدرسه ها آغاز کرده بودم بحث خشک ماندهاست. با خودم فکر کردم بعضی از خانواده ها که کرم ها را به آن ها اهدا کرده ایم چون در آپارتمان زندگی می کنند شاید نتوانند سراغ تولید کمپوست بروند، برای همین به بحث خشک ماندها هم وارد شدیم که همان پوست یا خود میوه هایی است که رطوبت آن ها گرفته شده و می تواند غذای دام باشد. با خودم فکر کردم شاید آن هایی که نمی توانند در طرح ورمی کمپوست شرکت کنند، بتوانند در این طرح با ما همراه شوند. در این زمینه با کمک خانم عادل نیا از دوستانم، لایوی برای خانواده ها برگزار و در آن درباره خشک ماندها، چگونگی تولید آن و مباحثی از این دست آموزش داده شد.
برای خانواده ها و بچه هایی که در این طرح به کمک ما آمدند هم امتیازاتی قایل شدیم تا تشویق شوند و کار را جدی بگیرند. مثلاً اگر قرار بود اردویی برگزار شود و به طبیعت برویم، اولویت با بچه هایی بود که در این طرح با ما همراه شده بودند. در قالب یکی از این اردوها، در هماهنگی انجام شده با شهرداری نجف آباد، قسمتی از پارک لاله نجف آباد با عنوان گذر کمرانی ها نام گذاری شد و در آنجا درخت توت کاشتند که این درخت ها الان دو ساله شده اند. حتی امسال که دوباره بچه ها را به همان پارک بردیم، توانستند از توت همان درخت ها بخورند که برایشان حس خیلی خوبی بود. کودهایی که بچه ها خودشان با کرم های ورمی کمپوست درست کرده بودند، برای تقویت درخت ها استفاده شد و خود بچه ها کودها را پای درخت ها ریختند.کاری که با خشک ماندها انجام دادیم این بود آن ها را از طریق یکی از دوستان به فروش رساندیم و با پول جمع شده، برای بچه ها هدیه خریدیم. البته مدرسه هم مبلغی به آن پول اضافه می کند و این حرکت همچنان ادامه دارد.طرح جنگلانه هم از دیگر طرح هایی بود که در کشور ما اجرا شد و می شود و من هم به عنوان معلم تلاش کردم از ارتباطی که با دانش آموزان و خانواده ها دارم استفاده کنم تا آن ها هم به این طرح بپیوندند و خوشبختانه در این طرح هم کمک کردیم خانواده ها به کاشت درخت در مناطقی همچون جلال آباد کمک کنند.
هزارو600 دانش آموز دوستدار محیط زیست
خوشبختانه در خانه ما بحث پسماند به طور جدی پیگیری می شود و این فرهنگ خوب در میان اقوام هم جا افتاده و پوست میوه ها را دور نمی ریزند. آن ها هم پوست میوه ها را خشک می کنند.
تفکیک زباله هم به طور 100درصد در خانه ما اجرا می شود. در خریدهای روزانه تلاش می کنیم از کیسه های پارچه ای استفاده کنیم و یا اگر به هر دلیلی پلاستیکی وارد خانه ما می شود، از همان پلاستیک، بارها و بارها برای خرید استفاده می شود. این اتفاقی است که از سال 90 و پس از بیماری من آغاز شد و همچنان ادامه دارد. در مدرسه حرکت دیگری که آن را پیگیری کردم بحث نه به پلاستیک بود که به کمک دانش آموزان آن را اجرا کردیم. با این اتفاق، بچه ها خوراکی هایشان را در کیسه های پارچه ای با نام کیسه لقمه می آوردند و یا در کاغذ می پیچیدند.
جا لقمه ای های پارچه ای هم توسط گروهی از زنان سرپرست خانواده تولید می شد تا کمکی به اقتصاد آن ها هم باشد. چون مدرسه ما یک مدرسه سبز بود، کار دیگری که انجام دادیم نه به خوراکی های ناسالم بود. من در بیش از 10سال و در چهار مدرسه چیزی حدود هزار و 600 دانش آموز را با مسایل زیست محیطی نه تنها آشنا کردم و آموزش دادم بلکه آن ها را با توجه به علاقه مندی هایشان درگیر این مسایل کردم، چون می دانم آینده را همین دانش آموزان باید بسازند و خوشحالم که مسایل زیست محیطی برای بعضی از این دانش آموزان خیلی جدی شد و شکر خدا خیلی از این دانش آموزان توانستند خانواده های خود را هم با این طرح ها همراه کنند. می خواهم بگویم اگر یک معلم دوست داشته باشد، می تواند تاثیرات بسیار مثبتی بر دانش آموزان و حتی خانواده های آن ها داشته باشد و این چیزی است که ما گاهی از آن غفلت می کنیم و یا وقت لازم برای این کار نمی گذاریم. فقط می خواهد این مسایل دغدغه ما باشد و برای موفقیت در آن وقت بگذاریم و تلاش کنیم. یادم هست روز اولی که کرم ها را برای تهیه کمپوست آوردیم، خیلی از بچه ها نمی توانستند با این کرم ها ارتباط برقرار کنند و حتی از آن ها بدشان می آمد اما پس از مدتی ارتباط بچه ها با این کرم ها طوری شد که به محض به صدا درآمدن زنگ تفریح، خودشان را به یخچال می رساندند تا کرم ها را تماشا کنند و ببینند پوست میوه هایی که داخل یخچال ها ریخته اند چه وضعیتی دارد.
آرزوی من
امیدوارم کاری که در این چهار مدرسه انجام دادم در همه مدارس کشور اجرا شود. اگر این طرح ها در همه مدارس کشور اجرا بشود غیر از توجه به سلامت دانش آموزان، به محیط زیست هم کمک فراوانی کرده ایم.
پایان خبر تیکا
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "لشکر 1600نفره خانم معلم – تیکا" هستید؟ با کلیک بر روی عمومی، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "لشکر 1600نفره خانم معلم – تیکا"، کلیک کنید.